-
پایان داستان
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1388 23:57
گفتی بیا گفتی بخوان گفتی بمان گفتی بمیر آمدم خواندم ماندم مردم .
-
۳۳
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1388 00:26
با دستانی رها مانده در هوا چه کنم داستانم را؟؟ ------------------------------------------------- پ.ن:همیشه یک پای ماجرا میلنگه اما این اصلا شبیه لنگیدن نیست.دو تا پام داره فلج میشه.
-
۳۲
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 00:07
صدایم که کردی باد وزیدن گرفت٬ ابر نباریدن نمی دانم اکنون را میزیستم یا دیروز اما صدایم که کردی زمان ٬ زمانه ی من شد پاسخ که میدامت خزان را دیدم به هزار رنگ گفتی : بگویمت آن ناگفته موی آشفتم که بگویم ......... خزان باریدن گرفته بود و دستانم آتش که دانسته بودی ناگفته ام را ٬ ناگفته.
-
۳۱
جمعه 28 فروردینماه سال 1388 23:35
قوانینن من میگه : ۱- همه چیز قابل بخششه به جز دروغ. ۲- هیچ آدمی قابل اعتماد نیست مگر اینکه خلافش معلومم بشه. ۳- از جایی که ۴ تا خانوم دارن به هم حرف میزنن حتی رد هم نشو. ۵- فقط آدمهای عصبانی و غیر قابل معاشرت ٬ قابل معاشرتند. ۶- کاریو که فکر میکنم سخت و نشدنیه بهتر انجام میدم. فکر کنم همین اندازه کفایت میکنه برای...
-
۳۰
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 00:33
سیاستمدار آدمها را به دو دسته تقسیم میکند: ابزار و دشمن. یعنی فقط یک طبقه را میشناسند و آن هم دشمن است. با دیگران بودن آلودگی می آورد. فلسفه معنوی ترین خواست قدرت است . زمین روزی از آن ابرآدم می شود . نیچه گفته......
-
۲۹
شنبه 1 فروردینماه سال 1388 18:38
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند ............................................................................. به تاریخ آخرین پستم که نگاه میکنم میبینم به جای پست جدید نوشتن بهتره بی سر و صدا تعطیلش کنم برم پی کارم. اما یه چیزایی مثل حس مالکیت یا شاید چهار چنگولی چسبیدن یه چندتا پست و چندتا کامنت از دوستایی که بودن و...
-
۲۸
شنبه 19 بهمنماه سال 1387 00:32
حکایتی از گرمازدگی
-
۲۷
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1387 00:37
بنفش تنم زرد لبت را می خنداند غافلی دل سیاه غافل از سرخ سرد زبانت.
-
۲۶
پنجشنبه 19 دیماه سال 1387 01:14
بوی باران اما خاک .... کهنه ٬ خشک ٬ عطش بوی باران اما .... ز نسیان آمده ام؟ یا به نسیانم می برد بوی باران؟ هراسی است بی هوده وصدایی از فراسوی زمان پرسشی گفتگویی شاید با من نیست آن که می گوید : نامم چیست غرش دردیست آشکارا با او که هم نامش ننامند ٬ با هیچ یک که درد نامش ٬ ننگ غبیله ایست قبله گم کرده که نامش یعنی درد...
-
۲۵
جمعه 6 دیماه سال 1387 23:10
عجب نیست این همه در گل ماندگی را پاداش به گل فرو رفتن و دل فرو خوردن........
-
۲۴
سهشنبه 19 آذرماه سال 1387 00:31
آن سوی کویر خاطرات سرد در عبورند صدای ریزش خاک می آید بر سر و آب که آن همه تشنه بارشش بودیم از سر گذشت.
-
۲۳
شنبه 9 آذرماه سال 1387 00:25
از اول می نویسم همه را سپید از ((الف)) اول تا (( یای )) آخر دوباره می نویسم سپید تر حالا که آن همه سرخ و سبز و آبی گریستم با الفبای تازه تری نامم را و تمام هستی را به رنگ تو سپید سپید نقش می زنم.
-
۲۲
یکشنبه 26 آبانماه سال 1387 12:59
میان عاشق و معشوق فرقیست چه داند آنکه اشتر می چراند....
-
۲۱
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1387 11:35
طرح می زنی خطوط مبهم ونآرام هجوم سرکش اوهام سکوت ساده و آرام ٬ طرح میزنی خطوط ممتد یک راه در امتداد سحرگاه غبور غبور قبر کنایه به استماع روشن آیه دوباره طرح میزنی خطوط سایه و روشن در ازدحام شب من دوباره طرح می زنی غبار ساده ای از رنگ به حجم یک خط کمرنگ سکوت و سایه ای از رنگ به یاد خلوت بی رنگ مرا طرح میزنی.
-
۲۰
دوشنبه 29 مهرماه سال 1387 00:38
از پشت دیوارهای ترک خورده رنج می گذشتم وسکوت صامت هذیان را می شنیدم سایه تنهایی خویش را به دوش کشیده می گذشتم .......... کودک آبستنی کودکی مادرش را به دل می کشید و مادر کودکی بی صدایش را ضجه می زد سایه ای به دنبال سایه ام می آمد و..... می گذشتم .......... فاحشه ای ٬ راهبه ای را هدایت می کرد راهبه ای ٬ راه گم کرده می...
-
۱۹
سهشنبه 23 مهرماه سال 1387 22:30
چه بی رنگ و بی نشان که منم ....................................................................................... پ.ن۱بعضی بغضا آنقدر بزرگ و عزیز هستند که حیفت میاد بشکنیش. پ.ن۲:پی نوشت قبلی چه ربطی به خود پست داشت؟
-
۱۸
دوشنبه 15 مهرماه سال 1387 01:46
غریبه اند کلمات افکار گنگ و نامفهوم شعر می شکنند شعرای مشاعر از دست داده افکار نقد می کنند در این تنگنا شعور وامانده ام شعر بالا می آورد.
-
۱۷
جمعه 5 مهرماه سال 1387 14:45
می سوزد سایه ای سرگردان ٬ می سوزد شعله ور می شود می گریزد آتش می خورد خون می جود خشم بالا می آورد نفرتش را نشخوار می کند سایه وحشی سرگردان می هراسد می هراسد از تنهایی اش.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 مهرماه سال 1387 13:43
سلام دوباره یعنی برگشتم. خبر خوبیه ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
-
۱۶
دوشنبه 7 مردادماه سال 1387 02:30
.................................................................................. پ.ن.۱:به همین کمی زیادم. پ.ن.۲:کمی دیگر نیستم ...... .
-
۱۵
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1387 00:06
برخیز آبی ترین پیراهنت را تن کن دیریست رویای زمین حضورت را می طلبد برخیز مردگانت ٬ و زندگانت را رها کن این جا زندگانش به رویای رویارویی ات زندگانی می دهند و مردگانش در تو بیدارند برخیز آبی ترین پیراهنت را تن کن آبی روشنت امتداد تیرگی هاست برخیز آبی روشنت را آبی تر ٬ روشن تر طلوع کن.
-
۱۴
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1387 21:47
طلوع ساعت صفر است به یاد می آورم ٬ باید از یاد برده باشم نیمه شب گذشته عبور صامت یک ماهی تشنه از صبوری آب خلوص روشن شیشه در عبور تگرگ .................. ظهور ساعت بی صفر به یاد می آورم ٬ ز یاد برده ام گم شدن در کوچه های نو .... کهنه رسوب ساده یک سنگ به سیمان گیاه .............. غروب صفر ساعت گم شده (( ی ٬ ا ٬ د ))...
-
۱۳
شنبه 15 تیرماه سال 1387 00:34
نه ٬ نه.باز اشتباه کردی! خیلی ساده است.... اون بوی گند از لقمه نیست که اخش می کنی ٬ بوی گند از دستات!!!!!! دستاتو بشور ٬ اینقد از لقمه ایراد نگیر. ........................................................................................................... پ.ن:خیلی نبودم.چه خبرا؟
-
۱۲
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1387 22:14
مرا ببین از پس قطورترین حصارهای زمان مرا با جامه ای از صبر و سکوت پذیرا باش ببین نه دورم و نه نزدیک نورم و نه تاریک ایستاده ام و تو را می خوانم به سادگی می بینی ام؟ پذیرایم که شوی خواهی شنید مرا در هر قطره باران که تو را می خوانم به سادگی می شنوی؟
-
۱۱
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1387 12:16
دیر اومدم اما بالاخره اومدم . بازی که هنوز تموم نشده؟ ................................................ حضور خلوت انس : نویسنده ای که کتابهاش رو بیش از چند بار می خونم. نارنجابی : گاهی ساده اما پر از فریاد٬گاهی پیچیده و آرام. کودنعلی : موجز و مختصر و مخصوص. سیخ و سه پایه : غالبا خشمگین٬اندکی بی ادب. جناب کنفسیوس :...
-
۱۰
سهشنبه 14 خردادماه سال 1387 18:29
آدم های رنگی سیاه سفید بی مزه ٬ با مزه دانا ٬ نادان شکل آدم ٬ شکل حیوان زن ٬ مرد ارزان....گران فروشی هست ٬ فروشی نیست انتخاب با شماست.
-
۹
سهشنبه 7 خردادماه سال 1387 11:13
گذر روزگار خاک بر سری زیر سایه های خاکستری ............................................................................................. پ.ن:!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
۸
جمعه 3 خردادماه سال 1387 11:02
تمام خوابم را با تو سخن می گویم و تمام بیداری هایم را همه شعرهایت در من تکرار می شود و همه فاصله ات در من بیدار .... یادم می ماند بهتر یادم می ماند شعر هایی که خوانده ای و بیشتر می خوانم شعر های تو را و گم می کنم ٬ نفس هایم را در صدای تو صدایم را در اشعار تو و اشعارت را در اشعار .... یادم نمی ماند شعری که صدایت در آن...
-
۷
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 01:54
هوایت که خوب حوایی ام کرد باز سبز می پوشی آبی می خندی سپید می روی.
-
۶
جمعه 13 اردیبهشتماه سال 1387 18:33
هر دم از این خانه کری می رسد.